زندگی‌نامه استاد روزبه

استاد روزبه در سال 1300 شمسی، در خانواده‌ای به تقوا و صلاح مشهور، در شهر زنجان دیده به جهان گشود. پدر پاک سرشتش، کربلایی محمود خیّاط، او را رضا نامید و چه نیکو نامی بر او نهاد چرا که با عملش ثابت نمود هماره راضی به رضای حق است.

خانواده مادری

مادر مرحوم روزبه از خاندان سیادت بود؛ یعنی دختر مرحوم حاج‌ سیّد تقی معراجی. حاج سیّد تقی معراجی در عین اینکه تاجر بود، از اطّلاعات علمی برخوردار بود و به دلیل مقام سیادت و تقوای فوق‌العاده‌ای که داشت، مورد احترام عموم تجّار و بازاریان بود و هر جا به نماز می‌ایستاد، عدّه‌ای به او اقتدا می‌کردند. حجره تجارت آن مرحوم همانند یک محکمه، مرکز حل و فصل خصومات بود و مراجعان، داوری او را که نشأت گرفته از معلومات و تجربیات و تقوا بود، بی‌چون و چرا می‌پذیرفتند. البته طبق از آن‌جایی که افراد با شخصیّت از حسد حاسدان در امان نمی‌مانند، آن مرحوم نیز به دلیل مقام و موقعیت اجتماعی فوق‌العاده‌ای که داشت، محسود نابخردان قرار گرفت و از تیر تهمت از خدا بی‌خبران بی‌نصیب نگردید.

خانواده پدری

پدر مرحوم رضا روزبه، مرحوم کربلایی محمود به شغل خیّاطی اشتغال داشت و از لحاظ تقوا و دیانت در محیط زنجان آن روز ـ که اغلب مردم به تقوا و فضایل اخلاقی گرایش داشتند ـ ضرب‌المثل بود. حداقل معیشت روزانه خانواده که تأمین‌ می‌شد، کار را تعطیل می‌کرد و با حضور در مساجد یا مجالس بعضی از علما به کسب فیوضات معنوی می‌پرداخت.
جدّ پدری مرحوم روزبه، حجت‌الاسلام آقا‌ شیخ احمد، از روحانیون جلیل‌القدر و مورد اعتماد اهالی زنجان بود و از اصحاب مرحوم آیت‌الله حاج سیّد محمّد موسوی به شمار می‌رفت. از قرار مسموع، ارتحال آن مرحوم در مجلس روضه‌ای که روزهای جمعه در منزل آقای موسوی منعقد می‌‌شد، اتفاق افتاد که این خود حاکی از ارتباط معنوی آن فقید سعید با خاندان عصمت و طهارت است.
مرحوم روزبه دو عمو داشت: یکی به نام آقا میرزا محمّد که در آن زمان تا حدّی به زبان فرانسه و ریاضیات آشنا بود و مرحوم روزبه در نوجوانی از ایشان استفاده کرد. عموی دیگر، مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ جواد زنجانی بود که مدّتی از دوران زندگی را در محضر علمای زنجان به آموختن علوم دینی پرداخت و بعد برای تکمیل تحصیلات و نیل به اهداف مقدسش به عراق هجرت کرد. سالیانی در حوزه علمیه نجف اشرف از محضر بزرگان استفاده کرد و به مقامات عالیه علمی رسید.
مرحوم شیخ جواد، علاوه بر مقامات علمی و قدسی و تقوا دارای دو ویژگی‌ فوق‌العاده مهم بود که او را در دو جبهه فرهنگی و نظامی به جهاد با اعدای دین وا داشت: نخست آنکه با فراهم بودن مقدمات نیل به مقام مرجعیت هرگز در صدد این کار برنیامد، بلکه تشخیص داد که باید تربیت دینی را در اجتماع از نوجوانان آغاز کند. به همین جهت در آن زمان، که چه‌بسا جوامع روحانی تأسیس دبستان و دبیرستان را به سبک جدید نمی‌پسندیدند، به این امر مهم اقدام کرد و ابتدا در مدرسه جعفری که مخصوص ایرانیان ساکن بغداد و کاظمین بود، در سطوح خیلی پایین به تدریس مشغول شد و پس از چندی شخصاً به تاسیس دبستان و دبیرستان، همّت گماشت. علامه بزرگوار آیت‌الله شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب «نقباء البشر فی‌ القرن الرابع عشر» درباره او مطالبی فرموده که ترجمه‌اش چنین است: «شیخ جوادبن احمد زنجانی، ادیبی ارجمند و مدرّسی فاضل و خود از اهل علم و فضل بود. در اواخر کار، تدریس در مکتب جعفری را ـ که در بغداد برای ایرانیان تاسیس شده بود ـ ترجیح داد و به این کار پرداخت. وی چندین کتاب برای آموزش کودکان تألیف کرد. یکی از آن‌ها کتاب التمهید بود که در 1342 قمری چاپ شد. این کتاب، مشتمل بر شرح قواعد زبان عربی برای نوآموزان بود. شیخ‌جواد در حدود سال 1350 ق در کاظمین درگذشت. او وصیت کرده بود که کتاب‌هایش را به کتابخانه حسینیه شوشتری‌ها در نجف انتقال دهند. این کار انجام شد و در قسمت ویژه‌ای حفظ می‌شود.»

امتیاز دیگر آن فقید سعید جهاد با اعدای دین و مستکبران بود. در سال 1338ق که مرحوم آیت‌الله العظمی آقا میرزا محمدتقی شیرازی با هدف قطع ایادی استعمارگر از سلطه بر کشور عراق حکم جهاد صادر فرمود و عده‌ای از اعاظم علمای نجف اشرف مانند آیت‌الله حاج سیدمحمدتقی خوانساری و آیت‌الله حاج سیدابو‌القاسم کاشانی در مقدم جبهه شرکت داشتند، شیخ جواد زنجانی نیز جهت امتثال امر مرجع وقت، یعنی میرزای شیرازی همدوش با آنان به مبارزه با قوای کفر قیام کرد و به دست سربازان هندی اسیر شد و به یکی از جزایر بد آب و هوا (سمرپور) تبعید گردید. چند ماهی در اسارت بود که در نتیجه توسلات، از دست ظالمان نجات پیدا کرد و به نجف اشرف مراجعت نمود.
از مرحوم آیت‌الله آقای حاج‌آقارضا موسوی زنجانی نقل شده است که مرحوم آیت‌الله شهید سیدحسن مدرس (قدس‌سره‌الشریف) ضمن مکتوبی از مرحوم آیت‌الله شیخ جواد زنجانی درخواست فرموده که به ایران بیاید تا در مبارزاتی که به زعامت مدرس علیه استبداد آغاز شده بود، شرکت کند و در اصلاح جامعه همرزم مدرس باشد. آن مرحوم پاسخ می‌دهد که: «اصلاحات را اول باید از علما آغاز کرد!» این جمله در مرحوم مدرس اثر عمیقی بخشیده بود و از قرار نقل، می‌فرمود: «این جمله زنجانی پیش از گلوله رضاخان مرا سوزانید!»
استاد روزبه در خردسالی به اتفاق پدرش به زیارت اعتاب مقدسه مشرف شد و عموی بزرگوارش را ملاقات کرد. ایشان که آثار نبوغ را در سیرت و سیمای برادرزاده دیده بود، پیشنهاد کرده بود که روزبه‌ در عراق‌ بماند؛ ولی به جهاتی که بر ما معلوم نیست، این پیشنهاد قبول نشد.

در دوران تحصیل، پیوسته خوش درخشید. از اوان کودکی با نبوغ و استعداد درخشان خود همگان را به اعجاب واداشت. دوران دبستان و دبیرستان را با موفّقیّت پشت سر گذاشت. در این زمان علاوه بر تحصیل، مقدّمات علوم حوزوی و سطح را فراگرفت و نزد آیه الله شیخ حسین دین محمّدی و آیه الله سیدمحمود حسینی زنجانی- که از علما و مراجع بزرگ شهر زنجان بودند- به تحصیل سطوح عالی فقه و اصول و منطق و فلسفه پرداخت. پس از گرفتن دیپلم، به کسوت معلّمی درآمد و در دبستان توفیق- که از مدارس مذهبی آن روز در خطّه زنجان بود- مشغول تدریس گشت. آن زمان مقارن بلوای فرقه دمکرات، به رهبری جعفر پیشه وری، در آذربایجان بود. شهر زنجان نیز از این مصیبت بی بهره نماند و آفت فرقه دمکرات سی(!) به آن شهر هم سرایت نمود و در همین راستا بود که روزبه اولین مبارزه اعتقادی را برای دفاع از مکتب خود آغاز کرد. این اقدام، او را با مشکلات و خطراتی مواجه ساخت و در تنگنای رها کردن خدمت معلّمی و چه بسا دستگیری و زندان قرار داد، امّا لطف خدا مددکار شد و وی بار دیگر راهی را- که آگاهانه و هدفدار برگزیده بود- ادامه داد. پس از آن به تهران آمد. در سال 1330 وارد دانشکده علوم شد. در رشته فیزیک در قسمت تربیت دبیر تحصیلات عالی خود را پی گرفت و پس از 3 سال، به اخذ لیسانس نائل شد. در دانشکده هماره دانشجویی مبرّز و ساعی به شمار می‌آمد و استادان او از داشتن چنین شاگردی برخود می‌بالیدند.
در سخت‌کوشی وی همین بس که برای برّرسی روش تجربی فوکو درباره گردش وضعی زمین، 24 ساعت تمام در آزمایشگاه ماند تا صحّت تحقیق فوق را خود بیازماید. استاد پس از دریافت مدرک لیسانس، پروژه‌ای تحقیقاتی تحت عنوان «مطالعه در آثار میدان الکتریکی و رادیاسیون و گاز اُزُن روی موجودات زنده» را زیر نظر استاد محقّق دکتر جناب در دانشگاه با موفّقیت به پایان برد. این تحقیق علمی از 1/7/1334 تا 1/7/1338 به طول انجامید که خود بیانگر دقّت نظر و روحیّه موشکافانه استاد روزبه است.
زبان فرانسوی را به خوبی می‌دانست. در ادبیات عرب فحل دوران بود و در عین این که همگان او را استاد مسلّم فیزیک قلمداد می‌نمودند، در رشته زیست‌شناسی و طبیعی اهل نظر بود و در فلسفه و منطق نیز پاسخگوی سؤالات مشتاقان به شمار می‌آمد.
روزبه مطالعات گستـرده‌ای در فقه و اصول داشت تا آنجا که برخی او را مجتـهد می دانستـند. تفـسیر را به خوبی می‌دانست و در علم کلام ید طولایی داشت. در راه کسب علم و دانش، مبدا و معاد صدرالمتالّهین و منطق حکمه الاشراق را به نیکی نزد آیه الله سیدمحمود زنجانی فراگرفت و از سال 1333 برکت وجودیش بیش از پیش رخ عیان کرد .در عین سخت‌کوشی، آرام و درون‌گرا بود و اعتقاد داشت که از دقیقه دقیقه عمر باید بهره‌مند شد تا در آینده ایّام هیچ‌گاه حسرت گذشته نخورد.

مدرسه توفیق

مدرسه توفیق در سال 1299ش به همت مرحوم حاج‌ علی‌اکبر توفیقی، از رجال روشنفکر زنجان، تأسیس شد. آن مرحوم مدّتی شهردار زنجان بود و نسبت به عمران و آبادی شهر و آسایش همشهریان ابتکاراتی به کار گرفته بود که در آن زمان، یعنی سالهای 1300 تا 1320 شمسی کاملاً تازگی داشت و ظاهراً در هیچ شهر دیگر نمونه نداشت.
استاد روزبه در کلاس پنجم و ششم مدرسه توفیق، معلم ریاضیات و ادبیات عربی و فارسی بود. با نظم دقیق همراه دانش‌آموزان وارد کلاس می‌شد و با سبک مخصوصی که در تدریس داشت، مطالب مشکل را به صورت بسیار ساده تفهیم می‌کرد. در تدریس فارسی و عربی به تناسب، آیات قرآن را مطرح می‌کرد و توجه دانش آموزان را به بعضی معارف قرآنی جلب می‌کرد.

مدرسه علوی

مقارن با درخشش خورشیدگونه روزبه در دانشگاه و بلندآوازه گشتن نامش، علاّمه کرباسچیان از او دعوت نمود تا در تاسیس مدرسه‌ای منسوب به نام مولایشان – علوی- با وی همگام گردد، او نیز بی‌درنگ پذیرفت و تا آنجا در این انتخاب ثابت قدم ماند که عنوان دانشیاری دانشگاه را نپذیرفت و فرصت تحقیقاتی خارج از کشور را که در اختیارش گذاشته بودند، نادیده انگاشت.
به گفته شاگردانـش، با طلوع آفتـاب در مدرسه حاضر می‌شد و تا پاسـی از شب در مدرسه می‌ماند تا آن جا که بعضـی می‌پندانشتند که استـاد شب را در مدرسه به صبح می‌آورد! برنامه مدرسه را با تفـسیر قرآن آغاز می‌کرد و با اخلاق و فقـه پی می‌گرفت و بعد از آن، کار روزانه شروع می‌گشت. معلّمی توانا و زبردست بود و هر درسی را که به او محوّل می‌شد، با تسلّط کامل بیان می‌کرد چرا که طبق گفته خودش برای تدریس هر صفحه درس، قریب 10 ساعت وقت می‌گذاشت و مطالعه می‌کرد. چه بسیار دیده شد که به جای معلّم دیگر به کلاس رفت و بهتر از او درس را در اذهان شاگردانش جای‌گیر ساخت. کلاس‌هایش بسیار شاد بود و با روحیّه خلاّق و مبتکری که داشت، دروس را با روش بدیع خود تدریس می‌کرد. سطح علمی‌اش تا آن حد بالا بود که برخی استادان دانشگاه، مسایل علمی خود را با ایشان در میان می‌گذاشتند؛ چنان که علاّمه طباطبایی صاحب کتب متعدّد و تفسیر المیزان در مورد بعضی آیات نظر روزبه را جویا می‌شد. به این سخن خویش نیک ایمان داشت که: «اگر یک بار دیگر عمرم تکرار شود، دوباره همین راه را انتخاب خواهم کرد.»

مدرسه دخترانه روشنگر

روشنگری روزبه به همین جا خلاصه نگردید، بلکه پس از مدّتی، خلأ مدارس دخترانه مذهبی در ذهن پویایش احساس شد و بر اثر تلاش پیگیر آن فقیه و همراهی برخی از روحانیون فاضل و آگاه، بانوان تحصیل کرده و متدیّنی تربیت شدند که ثمره‌اش، تاسیس مدرسه راهنمایی و دبیرستان دخترانه روشنگر بود.

آشنایی با مرحوم کرباسچیان

«در سال 1324 من به قم مشرف شدم و قهراً از درک فیض محضر استاد محروم گردیدم؛ ولی تابستان‌ها که به زنجان می‌رفتم، روابط برقرار می‌شد و در جلسات شرکت می‌کردم. شبهای ماه رمضان هر شب در تکیه حاج خداکرم که مجاور منزل مرحوم روزبه بود، جلسه داشتیم و پس از پایان جلسه به اتفاق به مسجد سید می‌رفتیم تا از محضر پرفیض مرحوم آیت‌الله آقا میرزامحمود حسینی (امام جمعه) استفاده کنیم. در محرّم سال 1328 این جانب به اتفاق استاد بزرگوارم آقای حاج شیخ علی‌اصغر کرباسچیان، معروف به علامه، چند روزی به زنجان مسافرت کردیم. در آن سفر کوتاه مدّت دوبار در مدرسه توفیق با مرحوم روزبه ملاقات داشتیم. آقای علامه مجذوب ایشان شد.
در تابستان 1329 تعطیلات سه ماهه تابستان را با هم به زنجان رفتیم. آقای علامه در بیرونی منزل آقای همایونی سکونت داشت و قهراً با مرحوم روزبه بیشتر در تماس بود که نتیجه این ملاقات‌ها و تماس‌ها پس از چند سال به صورت تأسیس دبیرستان علوی جلوه‌گر شد.»

تأسیس دبیرستان

دبیرستان علوی پس از یک سال مشاوره و مذاکره، بالأخره در سال 1335 با یک کلاس و 23 نفر دانش‌آموز در یک خانه قدیمی واقع در خیابان ایران، کوچه مستجاب ـ که بعدها آن خانه به ضمیمه چند خانه دیگر به صورت «دبستان علوی شماره 1» درآمد ـ تأسیس شد و رسماً آغاز به کار کرد. در اوایل امر که اوّلاً دانش‌آموزان کم بودند و ثانیاً دبیرستان تقریباً بودجه نداشت، اغلب دروس به وسیله دو بزرگوار ـ روزبه و علامه ـ تدریس می‌شد؛ حتی نظافت دبیرستان را آقای علامه شخصاً انجام می‌داد. پس از چندی که دبیرستان رونق یافت، به فکر استفاده از دبیران متدین و دانشمند افتادند. از اینجا به بعد سه نوع مدیریت در دبیرستان به وجود آمد، به قرار زیر:
1ـ مدیریت رسمی دولتی
2ـ مدیریت علمی
3ـ مدیریت داخلی و مالی و نظارت کلی.
قسمت اول و دوم به عهده مرحوم روزبه بود؛ زیرا اوّلاً به عنوان مدیر مسؤول حکم رسمی داشت، ثانیاً همه‌فن حریف بود. با اینکه رشته تخصصی او فیزیک بود، تقریباً در همه رشته‌ها تخصّص داشت. مرحوم روزبه به شهادت عموم کسانی که با او مأنوس بودند ـ از همکاران، شاگردان‌ و دوستانش ـ در ادبیات فارسی، عربی، علوم دینی، تفسیر، ریاضیات، جبر، مثلثات، شیمی، هیئت، طبیعی، تاریخ و بالأخره تمامی مواد درسی متبحر بود؛ لذا به معنی واقعی کلمه مدیر علمی دبیرستان، او بود و همه دبیران متخصص در مقابلش خاضع بودند. برای اینکه گفتار از مبالغه برکنار باشد، لازم است اشاره کنم که یگانه ماده درسی که آن مرحوم تبحر نداشت، زبان انگلیسی بود؛ زیرا در دوران دبیرستان و دانشگاه زبان فرانسه خوانده بود. به دلیل تسلطی که بر علوم مذکور داشت و هیچ وقت برنامه‌های درسی ناتمام نمی‌ماند، بلکه در اغلب موارد مقداری فوق برنامه تدریس می‌شد و به صورت پلی‌کپی در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌گرفت.

سطح علمی

استاد به اصحاب خاص خود می‌فرمود: «دبیرستان علوی باید از لحاظ علمی در سطح اول کشور اول باشد تا بتواند اهداف دینی خود را که برای خاطر آن تأسیس شده است، پیاده کند.»
گفته او واقعیت داشت که از وزیر تا رئیس ناحیه و کارمندان، برای اینکه دبیرستان علوی صدرنشین است و در امتحانات نهایی و حتی در کنکور دانشگاه مقام اول را داراست، به دیده احترام به دبیرستان می‌نگریستند. در نتیجه، دبیرستان می‌توانست به اهداف دینی خود برسد و چون دستگاه طاغوت مجذوب و فریفته برتری دبیرستان علوی شده بود، خفاش مانند انوار ملکوتی تابان بر محیط دبیرستان را نمی‌دید و در نتیجه، هدف مقدس انجام می‌شد. ظاهراً در سال 1350 بود که دستگاه مخوف و جهنمی ساواک، متوجه خطر دبیرستان علوی نسبت به رژیم شد و با بهانه‌های واهی به فکر مزاحمت افتاد. مرحوم روزبه می‌فرمود: «دستگاه دیر فهمیده است و ما بحمدالله به هدف خود رسیده‌ایم.»

در دهه آخر حیات سراسر برکت خود، همراه با شهید موسوی، به انگیزه تسهیل آموزش و یادگیری زبان عربی، کتابی به نام “عربی آسان” تهیّه و تدوین کرد که مورد استقبال محافل آموزشی واقع شد. این کتاب، نه تنها در دبیرستان علوی جایگزین سایر کتاب‌ها گردید، بلکه در حوزه‌های علمیّه نیز جای خود را باز کرد. سرانجام در سازمان تدوین کتاب‌های درسی آموزش و پرورش مورد توجه قرار گرفت و تالیف کتاب عربی دوره راهنمایی برعهده این دو شخصیّت گذاشته شد. از آن پس تا امروز نیز ، این کتاب همچنـان راه‌گشای افـرادی است که در پی آموختن زبان عربی‌اند.

در سال 1347 ، به دنبال یک سرماخوردگی ساده، استاد بیمار شد و به مرور زمان بیماری‌اش شدّت یافت. سرانجام به تشخیص پزشکان، بیماری استاد، سرطان اعلام شد. به توصیه آن‌ها، استاد بایست برای معالجه به خارج از کشور عزیمت می‌کردند ولی ایشان نمی‌پذیرفتند تا این که، آیت‌الله میلانی(رض)، مرجع تقلیدشان حکم کردند که برای معالجه تشریف ببرند. استاد پس از بازگشت از این سفر درمانی، بر حجم کار خود افزود. گویا دریافته بود که زمان زیادی از عمر او باقی نمانده است و باید هر چه در توان دارد به کار بندد تا افق‌های روشن دین‌داری توأم با عزّت را به مشتاقان بنمایاند. متاسّفانه بعد از پنج سال، بار دیگر بیماری استاد شدّت گرفت. در سال 1352 به دومین و واپسین سفر معالجاتی خود رفت امّا در شامگاه دوشنبه 21 آبان، مقارن ساعت 19، آن آفتاب علم و ادب غروب کرد و دل‌هایی را در داغ ماتم خود سوگوار و عزادار ساخت. مراسم تشییع پیکر مطهر او در تهران و قم، با حضور مقامات علمی و دینی و شاگردان وفادار روزبه، بهترین گواه بر عظمت مقام و محبوبیت او در میان صاحبان علم و معرفت بود، کسی که علاّمه طباطبایی در نوشتاری او را «استاد عالی‌قدر» خواند! روحش شاد و راهش هماره پررهرو باد.

« عموم رفقای گرامی سلام اخلاص بنده را پذیرفته، از بدی‌های من و هرگونه حقی که نسبت به من دارند بگذرند و از دعای خیر فراموشم نفرمایند. العذر عند کرام الناس مقبول»

بخش پایانی وصیت‌نامه استاد رضا روزبه