استاد روزبه از زبان دیگران

آنچه از آن استاد فرزانه و بزرگوار دارم شایستگی های استادی، اصالت ذاتی و خدمت صادقانه در جهت پرورش استعدادهایی بود که امروز اغلب به عنوان بازوان اندیشمند، صمیمی و متّقی انقلابی هستند که قرن ها انتظار آن می رفت و امید است که با عنایت و لطف خداوندگار توانا و مهربان ثمرات مفید و معنوی آن، اعتلای اسلام عزیز را در برداشته باشد.
رضا حداد عادل

دکتر علی مدرسی

مبارک باد ای سرو روان این سر کشیدن ها
ز کثرت ها بریدن ،سوی وحدت پر کشیدن ها

روزی از سلسله روزهای روزگاران، «رضا» در زنجان چشم گشود و تصاویر دنیای ناشناخته در روزنه باریک دیدگانش فرو ریخت. مرور زمان به او شکل و شخصیت داد و زمان و زندگی برایش بوته گداختن‌ها شد. این گداختن‌ها معیار وجود و جوهر ذاتش را مشخص کرد. به دبستان رفت و بعد در دانشسرای مقدماتی معلم شد. سپس از همان راه به دانشگاه رفت و فیزیک خواند، دبیر شد و به درس و بحث علوم دینی پرداخت.

چه بسیارند افرادی که حرکت در مسیری مشخص را برای خود انتخاب می‌کنند و رضا روزبه هم یکی از این گونه رهروان تلاشگر وادی زندگی بود، تصویر روزبه تا اینجا مانند بسیاری دیگر است. در فتنه آذربایجان (1324) که دامنه آن به زنجان هم کشیده شد اصحاب فرقه دمکرات او را تنها به خاطر اعتقادات راسخش به مبانی مذهبی به زندان افکندند، به قول خودش در عرض چند شب، موهای سرش به سفیدی گرایید. احتمال اعدامش می‌رفت. شب‌های زندان زنگار دلبستگی به دنیای مزبله آسای ما را از آیینه دلش زدود. با برطرف شدن این فتنه بلشویک ساخته، آزاد شد ولی مویش به سیاهی بازنگشت! با رابطه و اخلاصی که در شب‌های طولانی و دیرگذر زندان با خدای خویش برقرار کرده بود خود را یافت.

سید عزالدین زنجانی

درخواست شد در یادنامه ای که برای مرحوم مغفور دانشمند ارجمند متقی جناب آقای رضا روزبه رضوان الله تعالی علیه تنظیم می گردد اینجانب هم معلومات خود را نسبت به آن بزرگوار طالب ثراه اظهار دارم و آنچه بعوان الله میسر شد در این اوراق به رشته تحریر در بیاورم، اینک عرض می کنم که در این سؤال (علی الخبیر سقطت) به کسی که آگاهی کامل از این موضوع دارد مراجعه کرده اید آن مرحوم را باید از اجزای خانواده خودمان به حساب بیاوریم. اما راجع به خاندان این مرحوم، ایشان فرزند مرحوم مبرور- کربلایی محمود خیاط- برادرزاده مرحوم شیخ جواد مجاهد طالب ثراه بود. به طوری که خاندان آن مرحوم در شهر زنجان به نمونه بودن در تقوا و صلاه معروف بودند بالاخص والد مرحوم روزبه که من هم درک کرده بودم به راستی نمونه فضیلت و تقوی و از افرادی بودند که (سیماهم فی وجوهم) علامت عبادت و زهد و خشوع و صلابت از سیمای نورانیش لائح و ساطح بود. با خیاطی روزگار خود را می گذراند. ملک آزادگی و گنج قناعت گنجی است که به شمشیر میسر نشود سلطان را، اما عم ایشان مرحوم شیخ جواد زنجانی از زنجان مهاجرت کرده بود و ساکن کاظمین علیهما السلام بوده اینجانب، خدمت ایشان نرسیده بودم ولی از مرحوم آیت ا… والد قدس سره در وصفش از جهت وارستگی و زهد خود را وقف تربیت جوانان عراق عرب کردن و مجاهدت و پیکاری شدید با انگلیسی ها و ابلاغ و اجرای فتوای جهاد مرحوم آیت ا… العظمی میرزا محمدتقی شیرازی اعلی ا… مقامه مطالبی را می شنیدم .

رضا حداد عادل

در سفری به زنجان با مردی آشنا شدم که در تهاجم روس ها به خط‍ّه آذربایجان با استفاده از امکانات خود خدمات بی شائبه ای را ارائه کرده بود. این شخص محمودخان ذوالفقاری مشهور به (سلطان خمسه) بود. او در خطّه زنجان و محدوده آذربایجان، یلی شایسته بود که با روس ها جنگیده بود و در بیرون راندن آنان نقش موثّری داشت. ضمن صحبت با وی، سخن از مرحوم روزبه به میان آمد، نکته بسیار پراهمیّتی از وی شنیدم. او با تمامی شجاعتی که داشت گفت: “اگر شما در زنجان آدم دیدید بدانید حتماً شاگرد آقای روزبه بوده وگرنه نه” از سفر که بازگشتم حضور آن فقید سعید رسیدم و سلام محمودخان را به ایشان ابلاغ نمودم و جمله ای که گفته بود به ایشان عرض کردم، ایشان با لحنی بزرگوارانه و با ملاحت خاصّی که منحصر به ایشان بود فرمودند: محمودخان مرد مزاحی است گاهی از این شوخی ها می کند” در صورتی که محمودخان با یک بعد از موقعیتّی که از او مشاهده شده بود آدمی فوق العاده بود و در حفظ آب و خاک در زنجان از خود نبوغ نشان داده بود که این عمل وی زبانزد خاص و عام بود. خود مورد احترام کامل اهالی زنجان و حومه بود لکن خود را مرید حلقه به گوش مرحوم فقیه سعید استاد فرزانه آقای روزبه می دانست.

غلامرضا ملایری

روزبه معلم توانایی بود که با خط خوش اخلاص بر صحیفه دل جوانان، آیین هدفداری نگاشت و علم هدفمند را با عمل صالح، در جان ایشان به هم آمیخت. هنوز از پس سال‌ها، عطر شب بوی کلام او مشام جان‌ها را می‌نوازد و نسیم سخن ملکوتی او، چهره شاگردان مخلص را از غبار می‌شوید.روزبه تمامی دل را به عشق زنده ساخت، اما این تمامی داستان نبود. او گل واژه‌های ایمان را به منقار می‌گرفت و صبورانه، بر شاخسار علم «علوی» به کام تشنگان، می‌نشاند. سیمایش به دل‌ها می‌وزید و سکوتش همه غریو آگاهی بود. نگاه پرعطوفش همه کلام بود و کلام پرخروشش، عطر آفتاب شرق را بر بام دل‌ها می‌افشاند.شاگردان او به خاطر دارند وقتی درس قوانین نیوتن را به پایان می‌برد، دست بچه‌ها را می‌گرفت و به دنیای پاک و خیال‌انگیز نیوتن می‌برد. همه را در معبد علم به صف می‌کرد تا شاهد سرگشتگی و حیرت نیوتن باشند؛ آنجا که از قول نیوتن می‌گفت: نمی‌دانم دنیا در من چگونه خواهد نگریست. اما من خود را همچو کودک نادانی می‌دانم که در ساحل دریا سرگرم بازی و در جستجوی سنگریزه‌ای نرم‌تر و صدفی زیباتر از سنگریزه‌ها و صدف‌های معمولی است، در حالی که اقیانوس بیکران حقیقت در برابرم کشف نشده گسترده است.او همانجا «تئوری نسبیت عام» را درس می‌گفت و سپس با انگشت سبابه، سخن «انیشتین» را به سر در معبد علم نشان می‌داد که: «هر آن کس که ایمان ندارد، او را به این معبد راهی نیست.»آنها که محضر او را یافتند، روزبه را برای همیشه در جان‌هاشان نوشتند و آنها که او را ندیدند، طنین پیام او را به جان نیوشیدند.

غلامرضا بیات

برجسته ترین خصلت استاد با توجه به فضل و کمال و عنوانش، تواضع و فروتنی و بی تکلّفی وی بود به طوری که حتّی بر تواضع خود تظاهر هم نمی کرد.

در مدرسه علوی دانش آموزان در دو‌محل غذا می‌خورند: یکی بوفه مدرسه بودکه درآن همیشه غذای‌گرم توسّط آشپز مدرسه تهیّه می شد، دومی سالن نمازخانه بودکه سفره‌ای پهن می‌کردند‌و‌تعدادی از دانش‌آموزان‌از‌منزل غذا‌می‌آوردند‌ و‌ هنگام ناهار هر کس غذای خود‌را‌می‌آورد‌و‌بر‌سر‌سفره می‌نشست‌و غذا‌می‌خورد.‌استاد در طول‌7 سالی‌که من‌شاهد بودم‌از‌غذای‌بوفه‌استفاده‌نکرد‌و ‌هر‌روز‌ظهر ‌وقت صرف ناهار ‌غذای خود‌‌را‌ ازاطاق خدمتگزاران می گرفت- حتی نمی گفت برایش بیاورند- و سر سفره دانش آموزان می‌نشست و غذای بسیار ساده خود را که هیچ گاه از نان و پنیر و انگور یا نان و شیر و خرما تجاوز نمی کرد تناول می فرمود.

استاد روزبه معتقد بودند که فعل امر برای انسان ساخته نشده و فقط خدا می تواند از فعل امر استفاده کند لذا در مکالمات روزمره از فعل امری استفاده نمی کردند. مثلاً اگر تشنه بودند و نیاز به آب داشتند مثلاً به مستخدم می گفتند: مش محمد شما یک لیوان آب برای ما نمی آوری؟

آنچه از آن استاد فرزانه و بزرگوار دارم شایستگی های استادی، اصالت ذاتی و خدمت صادقانه در جهت پرورش استعدادهایی بود که امروز اغلب به عنوان بازوان اندیشمند، صمیمی و متّقی انقلابی هستند که قرن ها انتظار آن می رفت و امید است که با عنایت و لطف خداوندگار توانا و مهربان ثمرات مفید و معنوی آن، اعتلای اسلام عزیز را در برداشته باشد.

ساله تبلیغ را خیلی اهمیت می دادند. زمانی از خانم ها درخواست شده بود که جلساتی در پرورشگاه برای آشنایی بچه های پرورشگاهی با مسائل دینی بگذارد، مرحوم استاد روزبه خانم ها را تشویق می کردند به هر قیمتی شده درآنجـا نفوذ کنند و بچّه ها را با خدا و مسائـل ضروری و دین آشنـا نمایند و برای این کار با همه گرفتاری ها وقت می گذاشتند و به سوالات کتبی بچه های پرورشگاه پاسخ می دادند و مشکلاتی را که خانم ها در برخورد با آن محیط های نامانوس عنوان می کردند حل می نمودند.

در زمان حکومت طاغوتیان، وقتی دولت تصمیم گرفت حرمت ورود به مدارس دخترانه اسلامی را از بین ببرد و آقایان بی اجازه، بی خبر و سرزده وارد مدارس اسلامی شوند، مرحوم استاد روزبه در انگلستان برای معالجه تشریف داشتند. در بازگشت از سفر خدمتشان رسیدیم و ماجرای تهاجم رئیس و بعضی کارکنان ناحیه را خدمتشان عرض کردیم. مضمونی اینچنین به کار بردند: “عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.” فرمودند:” از پیشامدی در جهتی که بخیر و صلاح اسلام است استفاده نمایید. از این به بعد باید در مدرسه در تمام ساعات حجاب کامل اسلامی را رعایت نمایید تا حدّی از حدود الهی نقض نشود” و فرمودند: “امید است به این نحو مساله حجاب کامل در زیر چادر در جامعه جا بیفتد.”

استاد علّامه جناب آقای محمّدتقی جعفری در مجلس ترحیم استاد روزبه فرمودند: اگر قرار بود خداوند در آخر الزّمان پیامبری را مبعوث بفرمایند این پیامبرحتماً استاد روزبه بود. خداوند بر درجات این استاد الگو و نمونه صبر و شکیبایی، بیفزاید و او را در اعلی علیین پذیرا باشد.

او وقتی هم در نماز نبود در نماز بود
لب به سخن که می‌گشود گویی پرواز هزاران (چکاوک) سینه آسمان را می‌شکافت و تا رنگین کمان عرفان اوج می‌گرفت. موسیقی کلام او را ترنم تسبیح هزاران «هزاردستان» تا افق‌های دور بدرقه می‌کرد و جان هر نیوشندهای را از شمیم ملکوتی امید و ایمان مشحون می‌ساخت. طنین پرهیز او رودی از پیام می‌ساخت وعاشق را در میان می‌گرفت. لبخند ملکوتی‌اش طلوع صبحی بود که دل شاگردان عاشق را در میان می‌گرفت. لبخند ملکوتی‌اش طلوع صبحی بود که تلاوت محمود قرآن را طلب می‌کرد و متعلم را بر سبیل نجات می‌نشاند و تا کرانه‌های دانش ربانی، راه می‌نمود.

خاطرم هست که شهید سیّدکاظم موسوی در مراسم ارتحال استاد روزبه برای شاگردانشان سخنرانی داشتند و فرمودنـد عزّت نفس و کرامت ، ذات وجـودی استاد شده بود. برای این مطلب شان نمونه آوردند که استاد روزبه چون می دانستند بهترین معلّم مدرسه علوی هستند بیشترین حق التّدریس را برای خود می نوشتند ولی بعد از دریافت پول با دست دیگر مقداری از آن را در صندوق مدرسه می ریختند.

استاد روزبه معتقد بودند که فعل امر برای انسان ساخته نشده و فقط خدا می تواند از فعل امر استفاده کند لذا در مکالمات روزمره از فعل امری استفاده نمی کردند. مثلاً اگر تشنه بودند و نیاز به آب داشتند مثلاً به مستخدم می گفتند: “مش محمد شما یک لیوان آب برای ما نمی آوری”؟

در سال 1324 من به قم مشرف شدم و قهراً از درک فیض محضر استاد محروم گردیدم؛ ولی تابستان‌ها که به زنجان می‌رفتم، روابط برقرار می‌شد و در جلسات شرکت می‌کردم. شبهای ماه رمضان هر شب در تکیه حاج خداکرم که مجاور منزل مرحوم روزبه بود، جلسه داشتیم و پس از پایان جلسه به اتفاق به مسجد سید می‌رفتیم تا از محضر پرفیض مرحوم آیت‌الله آقا میرزامحمود حسینی (امام جمعه) استفاده کنیم. در محرّم سال 1328 این جانب به اتفاق استاد بزرگوارم آقای حاج شیخ علی‌اصغر کرباسچیان، معروف به علامه، چند روزی به زنجان مسافرت کردیم. در آن سفر کوتاه مدّت دوبار در مدرسه توفیق با مرحوم روزبه ملاقات داشتیم. آقای علامه مجذوب ایشان شد.
در تابستان 1329 تعطیلات سه ماهه تابستان را با هم به زنجان رفتیم. آقای علامه در بیرونی منزل آقای همایونی سکونت داشت و قهراً با مرحوم روزبه بیشتر در تماس بود که نتیجه این ملاقات‌ها و تماس‌ها پس از چند سال به صورت تأسیس دبیرستان علوی جلوه‌گر شد.

دبیرستان علوی پس از یک سال مشاوره و مذاکره، بالأخره در سال 1335 با یک کلاس و 23 نفر دانش‌آموز در یک خانه قدیمی واقع در خیابان ایران، کوچه مستجاب ـ که بعدها آن خانه به ضمیمه چند خانه دیگر به صورت «دبستان علوی شماره 1» درآمد ـ تأسیس شد و رسماً آغاز به کار کرد. در اوایل امر که اوّلاً دانش‌آموزان کم بودند و ثانیاً دبیرستان تقریباً بودجه نداشت، اغلب دروس به وسیله دو بزرگوار ـ روزبه و علامه ـ تدریس می‌شد؛ حتی نظافت دبیرستان را آقای علامه شخصاً انجام می‌داد. پس از چندی که دبیرستان رونق یافت، به فکر استفاده از دبیران متدین و دانشمند افتادند. از اینجا به بعد سه نوع مدیریت در دبیرستان به وجود آمد، به قرار زیر:

1ـ مدیریت رسمی دولتی

2ـ مدیریت علمی

3ـ مدیریت داخلی و مالی و نظارت کلی.

قسمت اول و دوم به عهده مرحوم روزبه بود؛ زیرا اوّلاً به عنوان مدیر مسؤول حکم رسمی داشت، ثانیاً همه‌فن حریف بود. با اینکه رشته تخصصی او فیزیک بود، تقریباً در همه رشته‌ها تخصّص داشت. مرحوم روزبه به شهادت عموم کسانی که با او مأنوس بودند ـ از همکاران، شاگردان‌ و دوستانش ـ در ادبیات فارسی، عربی، علوم دینی، تفسیر، ریاضیات، جبر، مثلثات، شیمی، هیئت، طبیعی، تاریخ و بالأخره تمامی مواد درسی متبحر بود؛ لذا به معنی واقعی کلمه مدیر علمی دبیرستان، او بود و همه دبیران متخصص در مقابلش خاضع بودند. برای اینکه گفتار از مبالغه برکنار باشد، لازم است اشاره کنم که یگانه ماده درسی که آن مرحوم تبحر نداشت، زبان انگلیسی بود؛ زیرا در دوران دبیرستان و دانشگاه زبان فرانسه خوانده بود. به دلیل تسلطی که بر علوم مذکور داشت و هیچ وقت برنامه‌های درسی ناتمام نمی‌ماند، بلکه در اغلب موارد مقداری فوق برنامه تدریس می‌شد و به صورت پلی‌کپی در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌گرفت.
استاد به اصحاب خاص خود می‌فرمود: «دبیرستان علوی باید از لحاظ علمی در سطح اول کشور اول باشد تا بتواند اهداف دینی خود را که برای خاطر آن تأسیس شده است، پیاده کند.»
گفته او واقعیت داشت که از وزیر تا رئیس ناحیه و کارمندان، برای اینکه دبیرستان علوی صدرنشین است و در امتحانات نهایی و حتی در کنکور دانشگاه مقام اول را داراست، به دیده احترام به دبیرستان می‌نگریستند. در نتیجه، دبیرستان می‌توانست به اهداف دینی خود برسد و چون دستگاه طاغوت مجذوب و فریفته برتری دبیرستان علوی شده بود، خفاش مانند انوار ملکوتی تابان بر محیط دبیرستان را نمی‌دید و در نتیجه، هدف مقدس انجام می‌شد. ظاهراً در سال 1350 بود که دستگاه مخوف و جهنمی ساواک، متوجه خطر دبیرستان علوی نسبت به رژیم شد و با بهانه‌های واهی به فکر مزاحمت افتاد. مرحوم روزبه می‌فرمود: «دستگاه دیر فهمیده است و ما بحمدالله به هدف خود رسیده‌ایم.»

این قسمت به عهده آقای علامه بود. من که مدتها پیش از تأسیس دبیرستان علوی افتخار آشنایی و شاگردی ایشان را داشتم، به صراحت می‌گویم که فکر تأسیس دبیرستان علوی اول‌بار به خاطر ایشان خطور کرد و راه خدمت را در این کار سترگ تشخیص داد؛ لذا از حوزه علمیه قم به تهران آمد و فکر خود را با بعضی از علما و اندیشمندان دلسوز اجتماع مطرح کرد. متجاوز از یک سال با تشکیل جلسات هفتگی جوانب امر را رسیدگی کرد و بالأخره قاطعانه تصمیم به تأسیس دبیرستان گرفت. از طرفی چون در سفر زنجان با مرحوم روزبه کاملاً آشنا شده بود و آن موقع استاد در تهران مشغول تکمیل مراحل دانشگاهی بود، آقای علامه مقدمات همکاری آن مرحوم را فراهم آورد و بالأخره حکم مدیریت مرحوم روزبه صادر شد. آقای علامه همانند روزبه از نوابغ روزگار بود. برخورد این دو نابغه با یکدیگر از مصادیق «مرَج‌البحرین یَلقیان» بود که «یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان.
محل سکونت آقای علامه ده ونک بود و در آن تاریخ، وسیله نقلیه از ونک به تهران وجود نداشت. معظم له در سرما و گرما از ده ونک تا میدان ونک پیاده می‌آمد و با استفاده از وسایل نقلیه عمومی خود را طوری به دبیرستان می‌رسانید که پیش از دانش‌آموزان وارد دبیرستان شود. ابتدا به نظافت دفتر و کلاس‌ها و دستشویی‌ها می‌پرداخت و کلاس را برای ورود دانش‌آموزان آماده می‌کرد. هرگز خستگی و سستی به خود راه نمی‌داد. شبانه‌روز بیش از 14 ساعت کار می‌کرد و در تربیت‌ دینی و اخلاقی دانش‌آموزان بسیار سختگیر بود. با کمال جدیت به فکر توسعه فضای آموزشی علوی بود و بالأخره با مساعدت بعضی از افراد خیر موفق شد دبیرستان مجهزی در خیابان فخرآباد و دو واحد دبستان (شماره 1 و 2) در خیابان ایران و بعد واحدهای دیگری در نقاط مختلف تهران تأسیس کند. در اینجا بی‌مناسبت نمی‌دانم چند خاطره از کیفیت اداره‌ دبیرستان علوی نقل کنم.

این قسمت به عهده آقای علامه بود. من که مدتها پیش از تأسیس دبیرستان علوی افتخار آشنایی و شاگردی ایشان را داشتم، به صراحت می‌گویم که فکر تأسیس دبیرستان علوی اول‌بار به خاطر ایشان خطور کرد و راه خدمت را در این کار سترگ تشخیص داد؛ لذا از حوزه علمیه قم به تهران آمد و فکر خود را با بعضی از علما و اندیشمندان دلسوز اجتماع مطرح کرد. متجاوز از یک سال با تشکیل جلسات هفتگی جوانب امر را رسیدگی کرد و بالأخره قاطعانه تصمیم به تأسیس دبیرستان گرفت. از طرفی چون در سفر زنجان با مرحوم روزبه کاملاً آشنا شده بود و آن موقع استاد در تهران مشغول تکمیل مراحل دانشگاهی بود، آقای علامه مقدمات همکاری آن مرحوم را فراهم آورد و بالأخره حکم مدیریت مرحوم روزبه صادر شد. آقای علامه همانند روزبه از نوابغ روزگار بود. برخورد این دو نابغه با یکدیگر از مصادیق «مرَج‌البحرین یَلقیان» بود که «یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان.
محل سکونت آقای علامه ده ونک بود و در آن تاریخ، وسیله نقلیه از ونک به تهران وجود نداشت. معظم له در سرما و گرما از ده ونک تا میدان ونک پیاده می‌آمد و با استفاده از وسایل نقلیه عمومی خود را طوری به دبیرستان می‌رسانید که پیش از دانش‌آموزان وارد دبیرستان شود. ابتدا به نظافت دفتر و کلاس‌ها و دستشویی‌ها می‌پرداخت و کلاس را برای ورود دانش‌آموزان آماده می‌کرد. هرگز خستگی و سستی به خود راه نمی‌داد. شبانه‌روز بیش از 14 ساعت کار می‌کرد و در تربیت‌ دینی و اخلاقی دانش‌آموزان بسیار سختگیر بود. با کمال جدیت به فکر توسعه فضای آموزشی علوی بود و بالأخره با مساعدت بعضی از افراد خیر موفق شد دبیرستان مجهزی در خیابان فخرآباد و دو واحد دبستان (شماره 1 و 2) در خیابان ایران و بعد واحدهای دیگری در نقاط مختلف تهران تأسیس کند. در اینجا بی‌مناسبت نمی‌دانم چند خاطره از کیفیت اداره‌ دبیرستان علوی نقل کنم.