روایتی پر از حس و عاطفه، صلابت و اقتدار
آفتاب در حجاب، ۱۸ بخش دارد؛ ۱۸ پرده. هر پرده بخشی از زندگی حضرت زینب است و بیشترین بخشهایش مربوط به اتفاقات کربلاست. نویسنده از نگاه حضرت زینب سلامالله علیها ماجرا را روایت میکند و با او صحبت میکند. روایتی پر از حس و عاطفه و توام با صلابت و اقتدار. آنجاست که تازه حضرت را و کار و رسالتشان را میشناسید. وقتیکه خواهر، عمه و قافلهسالاری را میبینید که چطور کمرش از اینهمه مصیبت خم میشود ولی در جای خودش محکم میایستد و خطبه میخواند و قلبها را متأثر میکند.
میبینید که چه قدر این زن، لحظه شناس است و در هرلحظه میداند که چه تکلیفی دارد و چهکار باید بکند. میداند که باید پیام و رسالت این نهضت را به گوش همه برساند تا این خونها از دست نرود و کربلا فراموش نشود. خصوصاً آنجا که به خطبههای حضرت در شام و کوفه و دارالاماره یزید میرسد.
سبک آفتاب در حجاب همهپسند است. چه خودتان بخوانید و چه بدهید به پدرتان و یا پدربزرگتان. همه را راضی میکند. آفتاب در حجاب میتواند هدیه خوبی باشد برای هرکس که راهی کربلاست.
![اگر زینب نبود…! (معرفی کتاب)۱ اگر زینب نبود...! (معرفی کتاب)۱](https://rouzbeh.info/s2/wp-content/uploads/sites/30/2020/12/1.1_1_1399610155614.jpg)
برشی از کتاب
بچهها چشمانشان به توست؛ تو اگر آرام شوی، آرامش میگیرند…پس باید قطرهقطره آب شوى و سکوت کنى. جرعهجرعه خوندل بخورى و دم برنیاورى. همچنان که از صبح چنین کردهاى. حسین از صبح با تکتک هر صحابى، به شهادت رسیده است، با قطرهقطره خون هر شهید، به زمین نشسته است و تو هر بار به او تسلى بخشیدهای. هر بار قلبش را گرم کردهاى و اشک از دیدگان دلش ستردهاى . هر بار که از میدان باز آمده است، افزایش موهاى سپید سر و رویش را شماره کردهاى، به همان تعداد، در خود شکستهاى، اما خم به ابرو نیاوردى. در تمام این اوقات و لحظات، نگاه تو بود که به او آرامش میداد و دستهای تو بود که اشکهای وجودش را میسترد. هر بار که از میدان میآمد، تو بار غم از نگاهش برمیداشتی و بر دلت میگذاشتی. حسین با هر بار آمدن و رفتن، تعزیتهایش را به دامان تو میریخت و التیام از نگاه تو میگرفت.