کلید قفلها
ما آدمها موجودات فراموشکاری هستیم! بعضیهایمان وقتی به درِ بسته میخوریم، پشت همان در، روزها و ماهها و حتی سالها متوقف میشویم و یا هزارجور کلید بیربط را توی قفل میچرخانیم؛ بعد هم خسته میشویم و مینشینیم به تماشای قفل بسته! آن موقع حتی به ذهنمان نمیرسد که قفل بدون کلید که نمیشود! اصلاً یادمان نمیآید که یک روزی، چقدر قلبمان با این آیه آرام گرفته: «وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیب… و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست…» و همین جمله چقدر خیالمان را راحت کرده است، همان کسی که طوری قادر به گشایش است که با حساب و کتابهای دنیایی ما جور در نمیآید. اصلاً خودش گفته است به وقتِ روبهرو شدن با درهای قفل و گرههای کور، دستمان را جلوی خودش دراز کنیم، دعا کنیم و از او بخواهیم که او هم فاتح هست و هم مفتوح…
برای هم بخواهیم
او که پیامبر خدا بود، وقتی کار هدایت قومش خوب پیش نرفت و میخواست از ظلم قومش گله کند، خداوند به سویش وحی فرستاد که موسی! با زبانی دعا کن و از من یاری بخواه که با آن گناهی نکردهای. موسی(ع) عرض کرد: «خداوندا! من این زبان را از کجا بیاورم؟» خطاب آمد: «به دیگران بگو برایت دعا کنند چون تو با زبان آنها گناه نکردهای…»
حالا تو فکرش را بکن، من و تو که بندههای معمولی خداوندیم، پس چقدر تکتکمان به دعای همدیگر نیاز داریم.
حالا تو میتونی یکی از دعاهای خیری که همیشه برای خودت داری، انتخاب کنی. دعا را با خطی خوش و مرتب بنویسی و آن را با احترام به یکی از اعضای خانوادهات تحویل بدهی و از آنها بخواهی که برای مدتی، در بین دعاهایشان، جایی هم برای این دعای تو باز کنند. تو هم در عوضش برای آن فرد دعا میکنی…