مسابقه عکس
مسابقه نوروزی «عکس و مکث بهاری»
بهار فرصتی است؛ بینظیر برای تماشای جشنِ بازآفرینشِ دوبارۀ هستی!
فرصتی بیتکرار برای تماشای رویشِ شگفتِ شکوفهها از تنِ خشکِ شاخهها
و رستاخیزی عظیم و چشم نواز تا آدمیان با درنگ در دوباره زنده شدن زمین،
«زندگی دوباره» را راحتتر باور کنند
و در این مهمانی رنگ و شکوفه و عطر …
تو هم می توانی دوربین به دست شوی و در تعطیلات و سفرها یا گشت و گذارهای نوروزی
جلوه های شگفت آفرینش را در چارچوب خاطره هایت ثبت و با مکثی کوتاه معجزۀ بهار را در قاب عکس هایت جاودانه کنی!
همه شرکت کنندگان از امتیاز کارنما بهره مند و به برگزیدگان، امتیاز بیشتر تقدیم و از آنان تقدیر خواهد شد.
یادت باشد:
- در این مسابقه، دانش آموزان همه پایه ها می توانند شرکت کنند. ( پس بشتاب که جا نمانی!)
- نهایتا دو عکس در قالب فایل های دیجیتال می توانی ارسال کنی. (یادت باشد؛ حجم هر کدام از عکس ها باید کمتر از ۵ مگابایت باشد.)
- علاوه بر ارسال تصویر مورد نظر، باید همراه فایل عکس اصلی، یک عکس ضمیمه به صورت سلفی از فضای عکس برداری شده، ارسال کنی. ( در جریانی که…!)
- عکس هایت باید جدید باشند و عکس های قدیمی، قبول نیست!
- اصلاح رنگ، کنتراست، تیرگی و روشنایی، برش در عکس ها را تا اندازه ای می توانی انجام دهی که اصالت عکس را تغییر ندهد.
- عکس هایی که تغییراتی خارج از استاندارد داده شده باشند، در مسابقه شرکت داده نخواهند شد. ( از ما گفتن بود!)
- مهلت ارسال آثار تا تاریخ 1401/01/13 است.
- عکس های خود را در بخش پرورشی سامانه آموزش مجازی؛ «مسابقه عکس و مکث بهار» بارگذاری کن. بهارت لبریز عطر شکفتن باد.
چالش روب گلدبرگ
یک چالش جذاب برای اهالی خلاقیت و نوآوری
شاید اسم ماشین «روب گلدبرگ» را شنیده باشی!
یک طراحی و خلاق و هدفمند برای رسیدن به هدفی مشخص با وسایلی ساده و دم دستی!
در این چالش، باید با وسایلی ساده، حرکت متوالی اجسام را طراحی کنی تا در نهایت به یک هدف مشخص مانند روشن شدن یک چراغ یا … برسی.
در فرصت تعطیلات نوروز، با فکر و طراحی خلاقانه خود، میتوانی این کار جالب را انجام دهی. (البته بدون خرابکاری و درآوردن صدای اهل خانه…!)
شرکت کنندگان در این چالش، از امتیاز کارنما بیبهره نخواهند ماند اما آثار برگزیده، هم امتیاز بیشتری میگیرند و هم تقدیر ویژهای خواهند شد. (پس این گوی و این میدان!)
و اما قواعد این چالش:
- تعداد وسایل و مراحل کار ماشینت، باید دست کم ۳ مورد باشد.
- از مراحل کار ماشین خود فیلمبرداری کن و در ابتدای فیلم، خودت هدف ماشین را توضیح بده. (واضح و مبرهن!)
- فیلم را در سایت آپارات یا جایی مشابه آن قرار بده.
- لینک فایل را در قسمت بخش پرورشی سامانه آموزش مجازی مدرسه، قسمت «چالش جذاب روب گلدبرگ» بارگذاری کن.
- مراحل تکراری امتیازی ندارد! (بعدا نگی آقا نگفته بودین!) و هر چه مراحل، مکانیزم و پیچیدگیهای مسیر بیشتر باشد، امتیاز بیشتری بهدست خواهی آورد. (ببینم؛ چه میکنی!)
- شاخصه اصلی داوری آثار، طراحی، خلاقیت، زمان طول اجرا و جذابیّت است.
- مهلت ارسال آثار تا ۱۴۰۱/۰۱/۱۳ است. (دیر نفرستی!)
چشمههای خلاقیتت جوشان باد.
مسابقه کتابخوانی
جابر بن عبدالله انصاری از پیام آور رحمت که درود خدا هدیه بر او پرسید:
«آیا شیعیان در روزگار غیبت مهدی موعود از وجود مبارک او بهرهمند میشوند؟»
رسول مهربانیها فرمود: «آری؛ سوگند به خدایی که مرا به نبوت برانگیخت! آنان در غیبت او، از نورش روشنایی میگیرند و از ولایت او، بهرهمند میشوند؛ همانند بهرهمندی مردم از خورشید! اگرچه ابرها چهره آن را بپوشانند.»
در روزگاری که همه ما در گرماگرمِ روزمرگیهای زندگی، بی آن که بدانیم، از گرمای پر مهر آن آفتاب پردهنشین، بهره میبریم، بودهاند و هستند نیک مردان گمنامی که با قلب هایی سلیم و دل هایی پاک، لیاقت تماشای بی پرده آن آفتاب مهربانی را پیدا کرده اند.
در نخستین روزهای بهار امسال که متبرک به روزهای میلاد آن جان جهان امام زمان علیه السلام است، میخواهیم در مسابقه کتابخوانی کتاب دلنشین «و آن که دیرتر آمد»که روایتی روان و خواندنی از تشرف دیدار یکی از پاکانِ بیهیاهوی روزگار با امام عصر علیه السلام است، بهار خود را به عطر نام و یاد آن امام مهربانمان عطرآگین کنیم.
نسخه کاغذی این کتاب را از فروشگاه مدرسه با ۱۰ درصد تخفیف و نسخه دیجیتال آن را از نرم افزارهای خرید کتاب می توانید تهیه کنید.
بخش هایی از این کتاب را با هم می خوانیم:
«نام من میرزا حسین است و شغلم کتابت.
چهارده ماه پیش به بیماری سختی دچار شدم که تمام طبیبان از درمانم عاجز ماندند. دست به دامان ائمه (ع) شدم که اگر از این بیماری نجات پیدا کنم، در چهارده ماه و هر ماه یک حکایت در وصف حال ائمه (ع) بنویسم.
سیزده حکایت را نوشتم اما چهاردهمین حکایت راکه در خورِ شأن ائمه باشد، نیافتم.
نا امید بودم که چطور نذرم را ادا کنم. تا این که یک روز مانده به تمام شدن مهلت به مجلسی دعوت شدم . رغبتی به رفتن نداشتم اما رفتم. چون در جمع بودن مرا از خود خوری باز می داشت. و عجیب آن که در آن جا حکایتی بسیار غریب شنیدم که برای مردی به نام محمود فارسی رخ داده بود و چون در جزئیات واقعه اختلاف نظر بود و من که از خوشی یافتن چهاردهمین حکایت سر از پا نمی شناختم، عزم جزم کردم که هر طور شده، همان روز از زبان محمود فارسی ماجرا را بشنوم، به خصوص که فهمیدم؛ منزلش در همان شهر و حتی در نزدیکی است. پس به اصرار از مسلم که حکایت محمود فارسی را شرح داده بود، خواستم مرا به خانه او ببرد. حالا از مسلم انکار که؛
« وقت گیر آورده ای؟…. مثلا ما مهمان هستیم و باشد فردا…. پاهایم رنجور است و ….» و از من اصرار که فردا دیر است و نذرم فنا می شود و.… عاقبت رضایت داد و به راه افتادیم. راست می گوید! پیرمردی است؛ زنده دل اما پاهایش رنجور است. هم آهسته می آمد، هم قدم به قدم می ایستاد و با رهگذران خوش و بش می کرد. عاقبت طاقت نیاوردم و پرسیدم: «راه زیادی مانده؟…»
مسابقه این کتاب را پس از تعطیلات نوروز برگزار خواهیم کرد.
به تمامی شرکت کنندگان در مسابقه، امتیاز «کارنما» تعلق خواهد گرفت و نفرات برتر، جدای امتیاز بیشتر تقدیر ویژه ای خواهند شد.
مثل مسابقه کتاب خوانیِ قبل، چشم به راه کتاب خوانان پرشور روزبه در این مسابقه نیز هستیم.