پیشکشی برای عرض ارادت به بانویی که برای زینب (علیها سلام) مادری کرد
مردی میان خاک و خون، مشکی پر از خالی
این خواب تکراری دمادم کرده بی تابت
وقتی تمام کربلا را دیدهای بانو
در بوسههای آسمان بر دست مهتابت
وقت زبان واکردن عباس در گوشش
گفتی؛ حسین فاطمه آن جاست، میبینی؟
مولا صدایش کن همیشه… (نه –برادر-نه)
آخر کنارش حضرت زهراست می بینی؟
زیبا نشانش دادهای از خود گذشتن را
عشق و ادب میبارد از طرز قدمهایش
در کوچه تاریخ هم پیداست تا آخر
بوده همیشه رَدّ پایش بعد مولایش
گاهی تأمل کن کمی در گردش دستاس
تا حس کنی امداد یک دست خدایی را
عطری شبیه عطر زهرا دارد این خانه
آری تماشا کن؛ حضوری ماورایی را
من شک ندارم؛ روزگاری تازه میفهمی
میآمده در هرقدم او پا به پای تو
تو مادری کردی برای بچّههای او
او مادری کرده برای بچّههای تو
با فاطمه هم نامی و این حکمتی دارد
هر چند از روی ادب امّ البنین باشی
در کوفه مسمار و در و دیوار بسیار است
باید برای مرتضی زهراترین باشی
این آسمان بیکران مهتاب میخواهد
باید بسازی پهلوان کربلایت را
روزی تمام کهکشان بوی تو میگیرد
از بس حسینی کردهای عباسهایت را…