“فاطمه بنت اسد” نه ماه برای تولد فرزندش انتظار کشید و وقتی درد زایمانش گرفت،به مسجد الحرام رفت وبا خدا اینگونه مناجات کرد:« پروردگارا! من به تو و پیامبران تو و کتاب هایی که تو فرستاده ایی ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم(ع) را هم او که این خانه را بنا کرد(در یگانگی تو)تصدیق می کنم. پس به حق کسی که این خانه را ساخت و به حق فرزندی که در شکم دارم، زایمان را برمن آسان کن.» پس این مناجات،دیوار کعبه شکافت و فاطمه بنت اسد،وارد کعبه شد و دیوار، دوباره به حالت اول خود برگشت.سه روز از این ماجرای حیرت انگیز گذشت و در روز چهارم فاطمه بنت اسد در حالی که فرزندش علی(ع) را در آغوش داشت از خانه ی خدا بیرون آمد و یک راست به سوی خانه ی خود رفت. ابو طالب از دیدن پسرش خوش حال شد. به اذن خدا،علی (ع) زبان باز کرد و به پدر سلام داد.وقتی رسول خدا(ص) برای دیدن پسر عموی نو رسیده اش آمد،علی(ع) از خوش حالی تکانی خورد و به پیامبر(ص) لبخندی زد و گفت:«سلام بر تو ای رسول خدا.»
ام خدای مهربون اول هر قصه ماست
بزرگی که مهربونه خدایی که در همه جاست
تو آسمون دین ما اماما چون ستاره اند
حرفای اونها واسه ما همیشه راه و چاره اند
ستاره ی رخشنده ای که اولین امام ماست
در کعبه دنیا اومده نامش علی مرتضی(ع)ست
فاطمه بنت اسد نام قشنگ مادرش
ابوطالب بابای او سایه بونِ روی سرش
سیزدهم ماه رجب تولد آقامونه
چراغونی تو کوچه هاست آخه علی(ع)مولامونه